کد مطلب:210799 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

خبر صفوان بن مهران جمال
در این خبر می گوید مردی از قریش مدینه از بنی مخزوم نزد منصور خلیفه رفت و این جریان پس از قتل محمد و ابراهیم پسران عبدالله بن حسن بود - او رفت گفت جعفر بن محمد عاملی دارد در كوفه به نام معلی بن خنیس كه اموالی از شیعه می گیرد برای او به مدینه می فرستد و او با این پول ها محمد بن عبدالله بن حسن را كمك می كرد منصور از این سعایتی كه آن مرد مخزومی نمود درباره امام ششم سخت برآشفت و به والی مدینه نوشت جعفر بن محمد را تحت نظر بگیر كه هیچ كس با او ملاقات نكند و با یك مرد مطمئنی او را به تنهائی تحت الحفظ به عراق بفرست.

صفوان جمال می گوید امیر مدینه فرستاد مرا خواست كه كی عازم عراق هستی گفتم فردا صبح گفت یك شتر كه خرج آن به عهده من است حاضر كن حاضر نمودم صبح فردا امام صادق را سوار نمود به طرف عراق حركت كردیم تا نزدیك منصور رسیدیم اجازه داد وارد شدیم و امام ششم را نزدیك خود نشانید و آنگاه قصه رافع علی بن عبدالله را نقل كرد كه به من خبر دادند تو به وسیله معلی بن خنیس از شیعیان عراق پول می گیری و پسران حسن را تقویت علیه سلطنت من می كنی.

فقال علیه السلام معاذالله منصور گفت قسم یاد می كنی در برائت خود فرمود آنها را احضار كن فرستاد رافع را آوردند و با كمال گستاخی همان عبارات را گفت امام فرمود ای مرد سوگند یاد می كنی در گفتار خود - گفت آری آنگاه آن مرد ابتداء سوگند نمود فرمود این طریق سوگند نیست آنچنان كه من می گویم سوگند یاد كن تا سوگند به آن ترتیب یاد كرد همان جا سكته نمود و مرد و منصور دانست كه این سعایت روی دشمنی است و امام صادق را محترما و معزز با جوائز و صلاتی فراوان بازگردانید.